فرهنگ امروز: اواخر قرن نوزدهم دو کتاب درباره علم و دین به فاصله یک دهه از یکدیگر منتشر شد. ویلیام گراهام در «آیین علم» سعی کرد ایدههای علمی جدید را با ایمان تطبیق دهد. در سال 1881، چارلز داروین که در آن زمان یک لاادری (آگنوستیک) بود، به او گفت: «تو اعتقاد درونی مرا بیان کردی، هر چند بسیار واضحتر و روشنتر از آنچه میتوانستم بگویم، اینکه جهان نتیجه تصادف نیست.»
کتاب دیگر اما سروصدای بسیار بیشتری بهپا کرد. «تاریخ تضاد علم و دین» نوشته جان ویلیام دریپر یکی از اولین کتابهای پساداروینی بود و این دیدگاه را مطرح کرد- همانطور که از عنوانش پیداست- که علم و دین سخت در تعارضاند. این کتاب که به شدت از سوی ناشر تبلیغ شد، پنجاه نوبت در آمریکا و بیست و چهار بار در بریتانیا چاپ و به حداقل ده زبان ترجمه شد. کتاب پرفروش دریپر داستانی از ستیز را روایت میکند که از آن زمان تاکنون، به روایت غالب رابطه این دو بدل شده است.
نیکولاس اسپنسر در کتاب جدید روشنگرش «Magisteria» ادعا میکند این صورتبندی که اخیراً مورد حمایت ریچارد داوکینز و دیگران قرار گرفته، گمراهکننده است. به نظر او برای قرنها علم و دین «بیپایان و به طرز شگفتانگیزی در هم تنیده شدهاند.» حتی (به ویژه) آن خوانندگانی که تمایل به مخالفت با او دارند هم روایت او را روحبخش مییابند.
آقای اسپنسر در یک اتاق فکر مذهبی در لندن (Theos) کار میکند و یکی از زیرکترین ناظران بریتانیایی در امور دینی است. بنابر استدلال او برخی از تعارضات بین علم و دین قابل درک است اما اجتنابناپذیر نیست. او ما را به سیاحتی جذاب از تاریخ تلاقی دین و علم میبرد: از علم باستانی و [اعتقاد به آموزه] «خدا همه جا است» تا خلافت عباسی در بغداد در قرن نهم و ابن میمون متفکر برجسته یهودی در قرن دوازدهم و پس از آن، تا در نهایت به هوش مصنوعی. او بارها به ایدئولوگهای هر دو طرف حمله میکند.
او مینویسد: «علم قرون وسطایی» ترکیب متناقضی نیست؛ همینطور «عقلگرایی دینی». در قرن یازدهم، برنگار آف تورز (متأله فرانسوی) معتقد بود «انسان به واسطه عقلش شبیه خداست [یعنی خدا علم دارد انسان هم مشابه خدا علم دارد از راه عقل. (مترجم)].» [از این رو آف تورز را پیشروی عقلگرایی مسیحی دانستهاند. او از منتقدان کلیسا و مراسم عشای ربانی بود. (مترجم)]
آقای اسپنسر بر این باور است که با گسترش مخالفتهای مذهبی پس از نهضت اصلاح دین، الهیات از طریق ترویج شک و تردید درباره نهادها و گشایش در سختکیشی به رشد علم مدرن کمک کرد. یک قبیله نوظهور از طبیعتگرایان به نوبه خود با قلم و چکش تلاش کردند تا نشان دهند که خلقت را خالقی است. کاوش در طبیعت خود نوعی عبادت بود.
اسپنسر خردمندانه، جدالهای گالیله، داروین و جان اسکوپز (که در 1925 در ایالت تنسی به خاطر آموزش تکامل تحت تعقیب بود) را از نو بررسی میکند. او تعامل این دو نظام را با جزئیات اغلب جذاب پی میگیرد. بسیاری از دانشمندان پیشگام، در زمانه درگیریهای دینی و سیاسی میزیستند و در «فلسفه طبیعی» به مثابه علم پیشامدرن «سازگاری» مییافتند. توماس اسپرات، رئیس وستمینستر و زندگینامهنویس انجمن سلطنتی بریتانیا، در سال 1667 اظهار داشت تجربیات او نشان میدهد انسانها «ممکن است بدون جناحبندی یا تندخویی موافق یا مخالف باشند».
البته دعوای اسحاق نیوتن با همتایان خود نشان داد این همواره درست نیست. با این حال، اسپنسر بر آن است با فراهم شدن عرصهای برای بحثهای آرامتر که خارج از کنترل روحانیان بود، «علم خود را از دست دین خلاص کرد».
طیف دانشمندان اهل ایمان، از مایکل فارادی و جیمز کلارک ماکسول تا گرگور مندل و ژرژ لومتر- کشیش بلژیکی که بر اساس محاسبات ریاضی برای اولین بار پیشنهاد کرد که جهان در حال انبساط است و بنابراین آغازی دارد- گسترده است. در سال 1933، لومتر آنچه اسپنسر آن را یک مشاهده کلیدی مینامد انجام داد: «نه پل قدیس و نه موسای نبی کوچکترین تصوری از نسبیت نداشتند.»
نویسندگان کتاب مقدس اگر چه «در باب مسئله رستگاری آگاهی داشتند اما در مسائل دیگر به اندازه نسل خود خردمند یا نادان بودند.» به عبارت دیگر، علم و دین کوششهای متفاوت برای تحقق امر واحد نیستند. لومتر به پاپ هشدار داد برداشتهای الهیاتی خود را در مورد کیهان به هیچ وجه دخالت ندهد.
خصومت متقابل در دهههای اخیر افزایش یافته است. زیستشناسی اجتماعی اکنون در پی آن است تا تمام زندگی و رفتار انسان، از جمله اخلاق و ذهن را بر اساس تکامل توضیح دهد. برخی از متعصبان مذهبی علاوه بر چسبیدن به اخلاقیات برگرفته از کتاب مقدس، هنوز نظریه داروین را تماماً رد میکنند. به اعتقاد اسپنسر طرد کامل طرفین از سوی هم نوعی «پا را از گلیم خود فراتر بردن» است. «علوم اعصاب [لزوماً] شانس بیشتری برای یافتن اخلاق یا روح در اسکن MRI نسبت به علمای اخلاق یا متألهانی ندارد که در عین حال به دنبال شواهدی از فعالیت لوب پیشانی در «اخلاق نیکوماخوس» یا کتاب مقدس هستند.»
استیون جی. گولد زیستشناس تکاملی در کتاب «صخرههای اعصار» که در سال 1999 میلادی منتشر شد استدلال کرد که تنش میان علم و دین «فقط در ذهن مردم وجود دارد،. نه در منطق یا کاربرد این [موضوعات] کاملاً متفاوت». او برای توصیف رابطه آنها عبارت «مجیستریای غیرهمپوشان» را ابداع کرد. [مجیستریا به نوعی صورت جمع اصطلاح مجیستریوم است که همان آموزش اقتدار در کلیسای کاتولیک روم بود. (مترجم)] یکی قلمرو تجربی و دیگری قلمرو ارزشها را پوشش میدهد. آقای اسپنسر البته این تقسیمبندی را چندان ناب و خاص تصور نمیکند. «علم و دین تا حدی با هم همپوشانی دارند. آنها در درون ما همپوشانی دارند.» به عبارت دیگر انسانها پیچیدهاند و باید بتوانند پیچیدگی را بدون اعلان جنگ تحمل کنند.
مترجم: مجید کیوانفر
منبع:دین آنلاین
نظر شما